جدول جو
جدول جو

معنی درم هادان - جستجوی لغت در جدول جو

درم هادان
ترساندن ناگهانی کسی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ رَ)
ظرفی که درمها در آن نگه دارند. (آنندراج). صندوق پول. کیسۀ پول. (ناظم الاطباء) :
قلمدانش از بس درم دان شده
غلافش به دستور همیان شده.
ملا طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سرخ کردن، تفت دادن، تفت دادن گوشت و سبزی به اندازه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن چیزهایی مثل کاغذ و پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی
حول یک محور گرداندن چرخاندن، گردش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسیدن، از جای خود جستن به علت ترس
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن حیوانات یا پرنده، خارج کردن باد شکم
فرهنگ گویش مازندرانی
بلع نمودن، پایین فرستادن از گلو، مجازا به معنای مال کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
به هدر دادن، تلف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دقیق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشانه و اثر چیزی را پاک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
راه دادن، اجازه ورود به کسی دادن
فرهنگ گویش مازندرانی